آخرین تصویرت…

سپتامبر 4, 2019

آخرین تصویرت

باد بود

که شاخه‌ها را

در گندمزار طلایی

به ترس از فراموشی می‌کشاند

قبل از رگبار

در آفاق خاکستری ابرها

۹۷/۶/۷

به سوی کوه‌های بلند

بر این زمین تکراری

پا می‌گذاری

و ترس‌ها را

پشت سرت

مثل ابرهای عجیب

در مسیری مارپیچ

گم می‌کنی

در بازگشت

تو می‌مانی و

مناطقی کم‌ارتفاع

۹۸/۵/۳۱

در تندباد تابستانی

گنجشک

بر شاخه‌ای نشست و برگ شد

۹۸/۴/۳۱

امپرسیون

اکتبر 10, 2017

ّبه درختان نگاه کنید…
جز یار چیزی ندیدیم
جویی پرخروش
بادی هماغوش
و باغی دلگشا در درون
یار به سرشاخه ها و برگ های دم غروب اشاره کرد و گفت:
سایه ای بر آفتاب افتاده است
96/6/30

روزی…

آگوست 9, 2017

روزی از دوستت دارم
آن‌قدر دور می‌شوم
تا از کوه
رگه‌های برف ببینی
نکته‌ای در اثبات تنهایی
96/5/18
ادامهٔ مطلب »

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست، خدایا به سلامت دارش

حافظ

هرکس که بی‌رفیق موافق سفر کند

با خود هزار قافله تشویش می‌برد

صائب

پ.ن: مضمون هردو مشترک است، اما تقریبا سه قرن فاصله دارند. این کجا و آن کجا! زمانه‌ی حافظ چندان با بعدش فرق نداشته. اما نکته سر این است که با یاری که سفر کرده چه باید کرد. کدامشان به دنیای ما نزدیک‌تر است؟

کنار جاده‌ی خشک

به تماشای دره‌ی سرسبز می‌ایستیم

رود و آبشار در ماست

و درختان پرمیوه

دور از دست

در حسرت بهشت

دست بر شانه‌ات می‌گذارم و

راه می‌افتیم

14/تیر/96

یارم رهاست…

مارس 12, 2017

یارم رهاست

در صحرا

در رویا

اسب‌ها ناپیدا

95/12/6

در موسیقی

مارس 12, 2017

در فواصل ما

برگ می‌بارد

در سکوت

برف می‌بارد

بین کلاغ‌ها و گنجشک‌ها

در فواصل ما

95/10/17

فراموش کن

ژوئیه 25, 2016

کوه‌ها و دره‌ها را

فراموش کن

باد را هم

از تو چه می‌ماند

جز چشم‌هایت؟

دشتی در سکوت

(95/5/4)